پایان

 چی مشد پایان هه چی شاد بود مثل سیندرلا یا سفید برفی از بچگی گول خوردیم خوشبختیها و خوش شانسی ها مال ادمای قصه اند نه ادمای زمینی

۲باره نگاه کن

همیشه فکر میکردم  بلاخره یه روز همه چی خوب میشه میدونم جلوی بعضی اتفاقها رو نمیشه گرفت زمان میگذره خوبه حداقل باعث میشه بعضی چیزها رو فراموش کرد  با گذشت زمان میشه یه نفر رو حتی بخشید اما گاهی اوقات بعضی حوادث مثل از دست دادن یه عزیز اشک ریختن یه دوست و خیلی چیزهای دیگر به راحتی از ذهن پاک نمیشن  همیشه با ادمن همیشه فکر میکنیم چرا باید اون روز اون اتفاق واسه من می افتاد ؟چراهایی که همه جا هستن سر سفره وقت خواب وقت خندیدن .درست تو همین زمان هست که فقط یه معجزه میتونه همه چیو حل کنه همون معجزه ای که سیندرلا رو یه شبه ملکه کرد همون معجزه ای که یه زن بعد از 3روز شناور بودن در رودخانه زنده ماند نه معجزه ها دور نیستن همین بیخ گوش خودمونن فقط شاید هنوز وقتش نرسیده یا ما  ندیدیمیشون  حسشون نکردیم شایدم اومدن ولی ما چشمهامونو بسته بودیم .چشماتو باز کن به صدای قلبت گوش بده 2باره نگاه کن میبینی درها همه بسته نیستن

هر چه میخواهد دل تنگت بگو

یه وقتهایی دلم برای خیلی چیزها تنگ میشه واسه اون همه ارزوهای بی سر وته واسه ظهرهای جمعه تو باغ عمو اون روزهایی که صبح تا شب کتاب میخوندم اهنگهای اریان رو گوش میدادم حتی دلم لک زده برم تو مغازه اسباب بازی فروشی چند تا عروسک بخرم کی میدونه خیلی چیزها رو ریختم تو کارتن گذاشتم تو انباری حتی کتابامو از جلو چشم دورشون کردم  که یه وقت وسوسه نشم برم سراغشون گاهی وقتها افسوس میخورم کاش همه چیز همون جوری میموند خدایا من واقعا دلم واسه بعضی چیزها تنگ شده

تو ای پری کجایی؟

وقتی برای بار اول پخش شداقای میم قصد ازدواج با هم دانشگاهی اش را دارد همهمه عجیبی همهجا پخش شد.همه با این ازدواج مخالف بودن  ولی نظر بقیه برای اقای میم اهمیتی نداشت پاشو کرده بود توی یه کفش که من همینو میخوام از اون طرف خانم میم با خونواده اش صحبت میکرد که راضی بشن اخر سرم پدر خانم میم اعلام کرد هیچ مسئولیتی در قبال این عروسی قبول نمیکنه وهر اتفاقی چه خوب چه بد بیفته پای خودشونه اخر 2دلداده با همه مخالفتها و متلکها و سختیها بهم رسدن سال اول ازدواج براشون شیرین بود گرچه خیلی با کسی رفت وامد نمیکردن اما 2تایی کنار هم خوشبخت بودن با وارد شدن یه عروس دیگه به خونواده اقای میم وتحویل گرفتن های خونواده اش کم کم غرغر های خانم الف شروع شد واقعیت این بود کارها ورفتارهای خانم الف برای همه عجیب بود خانم الف تو پر قو بزرگ شده بود برعکس اقای میم پدر خانم الف پولدار بود برعکس پدر اقای میم و حالا خانم الف تحمل یه ذره سختی رو نداشت با این که 1سال از زندگی مشترکش میگذشت هنوز اشپزی نمیکرد توقع داشت اقای میم برای هر مناسبتی واسه اش طلا بخره دوست داشت خواهر شوهرا همون جور قربون صدقه عروس کوچکی میرن با اونم همین رفتارو داشه باشن  ولی شاید واقعا نمیدانست که اقای میم گل سر سبد خونواده بود انتظار بیشتری ازش داشتن در واقع به زور وارد خونواده شده بود .چند سالی گذشت بچه دار شدن در واقع بچه هم زوری بود  راهی بود برای فروپاشی زندگیشون اما متاسفانه همه چیز بر عکس پیش رفت خانم الف عقده هاشو سر بچه در میاورد واقای میم قید همه چیو زده بود اوایل کسی شک نمیکرد چرا اقای میم به نسبت زیاد دستشویی میره چرا همیشه خمار؟چرا بی حوصله شده؟خوابش زیاد شده اقای میم معتاد شده بود از بیچاره گی وتنهایی به اعتیاد رو اورده بور کی فکر میکرد روزی نخبه خانواده کسی که دخترا میگفتن شبیه هنرپیشه هاس یه روزی این شکلی بشه اقای مبم عاشق رمان بود فال حافظ دوس داشت اهل سفر بود  وقتی ازدواج کرد میخندید میگفت  عشق فقط مال تو قصه ها نیست نگاه میکرد به خانم الف همین جاست کنار خودم .کسی نمیدونه شاید اگه این 2تا  راجه به ازدواجشون بیشتر فکر میکردن  حالا خانم الف قرص اعصاب نمیخورد  بچشون بی تربیت و رکیک نمیشد واقای الف هنوز اهنگ تو ای پری کجایی رو با صدای دل نوازش میخوند

ببار مثل باران

به چشماش نگاه میکنم خیره شده به من. فنجون قهوه تو دستای من پیچ میخوره به این ور اون ور جوری نگاهم میکنه انگار همه چی به حرفای من بستگی داره نمیدونم چرا یه دفعه زد زیر گریه از همون اولی دیدمش فهمیدم حال درست حسابی نداره  براش فال که میگرفتم بهش حرفای خوشحال کننده زدم بلکه یکم از اون حال وهوا خارج بشه اما انگار فایده نداشت حرفای من ارومش نمیکرد حالا من خیره نگاهش میکردم انگار دنبال بهونه میگشت واسه گریه کردن زنی مقابل من بود که زیر غصه ها له شده بود اسون نیست بشینی جلو یه نفر بزنی زیر گریه غرورتو بذاری زیر پات همه حرفای تو دلتو بریزی بیرون شاید تو عمرش منو چندبار بیشتر ندیده بود اما براش اهمیت نداشت دلش که سبک تر شد خندید گفت یه وقتایی جلو دکترشم میزنه زیر گریه اونم میگه همه مشکلاتش برمیگرده به زود ازدواج کردنش شوهرشو دوست نداره وبعد از چندین سال زندگی هنوز بهش عادت نکرده .خونه که رسیدم رفتم حموم مثلا رفتم حموم زدم زیر گریه واسه  اون زن و همه زنهایی که به اجبار زندگی میکنند