ایییییییییی دزد

همون روزای اولی که به خونمون اسباب کشی کردیم ا تفاق بدی افتاد که تا مدتها تو ذهن همه اعضای خانواده اثر گذاشته بود ماجرای دزدی همانا و بی خوابیها ومشکوک بودن به همسایه ها و خونه های دور و بر همانا.یادمه یه بار نصفه شب دختر خالم سر به سرم میذاشت هی زنگ میزد به من وقطع میکرد منم تو عالم خواب و بیداری فکر میکردم دزد  که به گوشیم زنگ میزنهیکی نبود بگه ادم عاقل دزد که اینجوری نمیره دزدی البته من فقط میترسیدم . خواهرم در صدد بود که اقا دزد یه بار دیگه بیاد و انم حسابشو برسه واسه همینم تا مدتها تیغ موکت بری رو میذاشت زیر تختش .مامانم چند بار از تو خواب پریده بودن و دنبال دزد میگشتن خواب میدیدین دزده برگشته و داره همه چیو بار میکنه طفلی مامان خواب و بیداری رو از هم تشخیص نمیدادن بابامم که مثلا به رو خودشون نمیاوردن ولی میفهمیدم که اونا هم یه ذره روشون تاثیر گذاشته نرمال تر از همه ابجی کوچیکه بود راحت میخوابید منم مثل خلها تا صبح بیدار میموندم که اگه یه وقت کسی اومد داد بزنم تنها هنرم همین بود الان که یاد اون ماجراها می افتم از کارامون حسابی خنده ام میگیره شاید باورتون نشه اما هنوزم میگم اپارتمان بهتره تا خونه های حیاطی حداقل شبها راحت میخوابیم
نظرات 4 + ارسال نظر
سوری چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

آخییی یادش به خیر!!

madoo دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

vaghean 1 juraeeke fek mikonam mibinam aparteman behtare!

سوسک سیاه پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://sooksesia.persianblog.ir/

اوووف منم یادمه خونتون چه خبر بود

ه شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ

دزد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد