وقتی برای بار اول به من گفت که برایش خواستگار امده و فکرش مشغول شده باورم نمیشد که دارد کم کم از این دنیای دخترانه وارد مرحله جدیدی میشود البته ابن بار اولش نبود که کسی به خواستگاریش میرفت اما این دفعه با دفعات قبل فرق داشت صحبتاش بوی شوخی نمیداد مصمم بود من برایش نگران بودم چون دوستش داشتم از بچگی با هم بودیم رویاهایش را میدانستم و دوست داشتم مردی که دستش را میگیرد همانی باشد که او همیشه منتظرش بوده .با من مشورت کرده بود در بیشتر امور با هم مشورت میکنیم شاید نصفش عادت باشه اما نصفه بیشترش اعتمادیست که به هم داریم .شبی که با هم صحبت کردیم حسابی به اینده خودم و او فکر کردم احساسم میگفت که با این مرد خوشبخت میشود یکی از صمیمی ترین دوستان دایی ام بود دورادور میشناختمش همه به خوبی ازش یاد میکردن .و حالا بلاخره نامزد شدن و من امیدوارم همیشه در کنار هم خوشبخت باشن.سوسکی این پست متعلق به توست به یاد همه ان خاطره های تلخ و شیرینی که با هم داشتیم میدانم خودت بهتر از هر کسی میدانی چطوری زندگی ات را در دستت بگیری امیدوارم دنیای شیرینی داشته باشی
آغاز فصل تازه ایی از زندگی رو به دوستتون تبریک میگم
امیدوارم خوشبخت بشن!
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم.... انشاالله به سلامتی خوشحال و خوشبخت کنارهم زندگی کنن....
ایشالا خوشبخت بشن.خیلی براش خوشحال شدم.
منم خوشحال شدم. دوست برادر منم هست و همیشه تعریفش رو شنیدم. انشاالله خیلی خیلی خوشبخت و خوشحال باشن کنار هم :*)
فدات بشم دوستوووووووووووووووو بوووووووسسسسسسس میییییسسسسسسسسسسیییییییییی